كد موسيقي براي وبلاگ


http://www.20st.ir/probuy.php?wid=34148&id3=35976 Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


تبلیغات پیامکی http://www.20st.ir/probuy.php?wid=34148&id3=35976 بی هم نفست نفس کشیدن محال استhttp://www.20st.ir/probuy.php?wid=34148&id3=35976
http://www.mobiledaran.ir/probuy.php?wid=34148&id3=58258
بی هم نفست نفس کشیدن محال است
ما 1نفریم


ey vaye man

slm bebin che vaziyati shodehaaaaaaaaaaaaaaaa!!!!!!!!!!

na man miyam sar bezanam na mohsen juni

bimarefat shodim dge

vali hanuz asheqim

bishtar az qabl

doa konid vasamun

mohsen junammmmmmmmmmmmmmm kheili namardiyaaaaaaaaaaaa!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


شنبه 11 آذر 1391برچسب:,

|
 

salam


شنبه 20 آبان 1391برچسب:,

|
 

مرا ببوس

ن که بی قلب نخواهم رفت. با عشق تو با کس دیگر زندگی نخواهم کرد.

دوست دارم آن هیچ کسی باشم که نامه هایت را برایش می نویسی و 

ای کاش آن هیچ کس اجازه خواندن نامه هایت را داشته باشد .

تو به من آموختی که عشق با عشقبازی متفاوت است. عشق دست خود آدم

نیست. بی خبر و بی اراده می آید. اما عشقبازی دست خود آدم است من از

آنچه دست ساز آدمی است بدم می آید. عشق مرا چنان بزرگوار کرده که

نمی توانم راضی باشم، مثل دیگران در بستر معشوقم بخوابم .

من و عشقم یک وجودیم. ما در هم می خوابیم . دلم برای آنهایی می سوزد که

پایبند عشقهایی هستند که با عشقبازی اثبات می شود. من عشق را یافته ام،

معشوق بهانه است . اگر تا هفته دیگر طاقت نیاوردم به خانه ات می آیم...

زین پس به یاد او به خواب می روم، خواب او را می بینم و با یاد او از خواب

بر می خیزم . نه من، که دو گلدان این اتاق، به یاد او گل خواهند داد .

و یاس های سفید بوی او را در فضا منتشر می کنند . نور روشنی او را گسترش

خواهد داد. و سکوت سنگین این اتاق ، سکوت او را فریاد می کند.

رفت و نمی دانست که بی او ، برای بوییدن یک گل، برای خواندن یک شعر،

برای شنیدن یک آواز و برای شلیک یک گلوله چقدر تنها ماندم . 


شنبه 29 مهر 1391برچسب:,

|
 

یه کم حرف


 

ترکم مکن

حتی برای یک روز

زان رو که به انتظار

ایستگاهی متروک خواهم بود

                                     خالی از قطار .

 

ترکم مکن

حتی برای ساعتی

که دلتنگی چون بارانی

به آوارم فرو خواهد ریخت

و غبار

                چون هاله ای.

جای پایت به شنها امیدم می دهد

و مژگانت آرامشم.

 

عزیزترین !

ترکم مکن حتی برای ثانیه ای .

 

وقتی تو نیستی

سرگردان سرگشته این سوال مداومم

                                        که باز خواهی گشت آیا؟


شنبه 29 مهر 1391برچسب:,

|
 

tavallod

salammmmm eshqammmmmmmmmmmmmm

salammmmmm azizeeee delammmmmmm

salam khanomiye khoshgele mannnnnnnn

tavallodet mobarak mitra joonam

kheiliiiiiii doset daram jigaram kheiliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii

omidvaram tavallode 100 salegito kenare ham jashn begirim


شنبه 15 مهر 1391برچسب:,

|
 

tavallod

salam be hameye doostaye azizam

emrooz ye rooze kheili khasse vase man

emrooz behtarin rooze zendegime

tavallode eshqame,mitra joonam

qorbonesh beram ke emrooz mire tu 22 sal

dg vase khodesh khanomi shode

ye 2khtare pako sade o mehraboon ke dele mano borde o mano ye del na 100 del asheqe khodesh karde

tavallodet mobarak khanomiye mehraboonam

mitra ino bedon ke age asemon be zamin biyado zamin be asemon ye zarre ham az eshqo alaqeye man be to kam nemishe

hamishe o dar hame hal asheqetammmmmmmmmmmmmm


شنبه 15 مهر 1391برچسب:,

|
 

 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!! 


شنبه 15 مهر 1391برچسب:,

|
 

بهای عشق و خیانت

 

هـیرتا فـرزند سـورنا مدتها بودکه درکاخ بزرگ ییلاقی پدرش زندگی میکرد. چند سـالی بود که زن اولش مرده بود و چون از او فـرزندی نداشـت در سـال اخیر با دخـتر جوان 21 سـاله که اتفاقاً دریک دهـکده با او آشـنا شـده بود عـروسی کرد. هـیرتا هـنگامیکه از شـکار بر می گشـت نزدیک دهـکده به ماندانا برخورد. ماندانا کوزهء آب بزرکی بردوش گرفـته و از چشـمه بخانه آب می برد، از وی آب خواسـت نامش را پرسـید و همان شـب اورا از پدر پیرش خواسـتگاری کرده و روز بعـد ماندانا را به قـصر خود آورد.

ماندانا دخـتر زیبا و بلند قـد و خوش اندام بود و با چشـم های دشـت و سـیاه، گیسـوان بلند، صدای دلکش و آرزوها بزرگ در قصر بزرگ هـیرتا وارد شـد. هـیرتا بیشـتر اوقات خودرا به سـرکشی املاک دور دسـت خود و شـکار می گذزانید و کمتر به دلخوشی ماندانای جوان و زیبا می پرداخـت. روزها و هـفـته های اول به ماندانا بد نگذشـت. ولی پس از چندی زندگی برای ماندانا دوزخی شـد و کاخ بزرگ و با شـکوه هـیرتا برای او زندانی شـد بود، هـیرتا جوان نبود و بیش از دو برابر سـن ماندانا داشـت.

زندگی یک دخـتر جوان پر عـشق با یک مردیکه با او اختلاف سـنی زیادی دارد چه میتواند باشــد؟ ماندانا به نوازش و سـرود های دیوانه جوانی احتیاج داشـت و هـیرتا با کار های زیادی که داشـت نمی توانسـت نیازمندیهای روح پرشـور اورا برآورد.

باین جهت ماندانا رنج می برد و کم کم زرد و افـسـرده مثل گل سـرخ درشـت و پر آبی که نا گهان در برابر خورشـید سـوزانی قـرار میگیرد، پژمرده میگشـت. هـیرتا که زن جوانش را بخوبی می پایید، فـهمید که اگر برای نجات او نیندیشـد ماندانا را از دسـت خواهـد داد. با او دلبسـتگی زیادی داشـت و زنش را مانند بهـترین چهره ها و گرانبها ترین جـواهـر هـا دوسـت میـداشــت . یکــروز ظهــر کـه میخواسـتند نهار بخورند ماندانا مثل هفته اخیر میل نیافـت که چیزی بخورد، گیلاس شـرابش را برداشـت لبش را تر کرد و سـپس بی آنکه اندکی ازآن بنوشـد آنرا برجای گذاشـت، بانگاه غبار آلود و ترحم آوری یک آن به هـیرتا نگریسـت و بعـد سـرش را پائین انداخـت؛ هـیرتا با صدای گرفـته گفـت: ماندانای عزیزم میدانم که بتو خیلی بد میگذرد ولی من برای تفـریح و سـرگرمی تو فـکر خوبی کرده ام...

با اینکه این سـخن برای ماندانا تازگی داشـت سـرش را بلند نکرده و نگاه دیگری به شـوهرش نیفگند، هـیرتا دوباره گفـت:

ــ ماندانای عزیز من خوب گوش کن، همین امروز جوانی به کاخ ما خواهـد آمد، او سـوار کار خوبی اسـت. و در تیر اندازی و چوگان بازی مهارت دارد. ازاو خواسـته ام که در قـصر ما بماند، و بتو اسـپ سـواری و هـنر های چوگان را بیاموزد او در هـنر های بسـیاری بلد اسـت و اورا از پاریس خواسـته ام. شـب و روز مثل یک نفر از بسـتگان نزدیک ما با ما زندگی خواهد کرد، با ما بگردش خواهد رفـت و با ما غذایش را خواهـد خورد...

بیخود قـلب مـانـدانـا میزد " اسـپ ســواری " " چـوگان بـازی"، " مدتی در قصر ما خواهد ماند"، " شـب و روز با ما زندگی خواهد گرد "، در گوش او مثل صدای ناقوس بزرگ دنگ، دنگ آوا انداخـته بود مثل این بود که درین زندگی رقـت بار و بدبختانه اش فـروغ نوینی میدرخـشـد.

عصر همان روز هـنگامیکه در کنار یکی از باغچه های بزرگ پرگل کاخ ماندانا و هـیرتا گردش میکردند یکی از چاکران خبر داد: مهمانی که بایسـتی بیاید آمده اسـت. مهمان جوان لاغـر اندام سـی سـاله با موهای فراوان، چابک و خندان مثل تازه دامادی دلشـاد نزد آنان آمد، کارد کوچکی به کمرش بسـته بـود و در نـگاه هـایـش بـرق تـیـزی بـودکـه بـردل می نشـسـت.

ماندانا قلب و دیدگانش از دیدن مهیار میدرخشـید و از آمدن او بی اندازه دردل خرسـند و شـادمان شـده بود . گاهی زیر چشمی به او نگاه میکرد و به حرفـهای او به دقـت گوش میداد. مهیار از مسافرت خود رنج راه صحبت میکرد و از تماشـای کاخ هـیرتا تمجـید می نمـود و بـه هـیرتا گفـت آقای من کاخ و بـاغ شــما خیـلی بـا شــکـوه و زیباسـت، در باغهای « اکباتان» گلهای زیبا ودلفـریبی پیدا میشـود... و وقتی این حرف را گفـت برگشـته و به ماندانا نگریسـت و بلا فاصله افـــزود: ولی با نوای من! در پارس هم گلهای سـرخ خوش بو و جانفزا زیاد اسـت.

از آن شـب که مهیار در قصر هـیرتا جای گرفـت، در قلب ماندانا نیز جای بزرگی برای خود پیدا کرد؛ ماندانا عوض شـده بود، مثل کودکی که بازیچه قـشـنگی برایش آورده باشـند شـادی میکرد و آواز می خواند. مهیار نیز دلخوشی بزرگی یافـته بود، هرروز یکی دوسـاعـت با ماندانا اسـپ سـواری میکرد، گوی و جوگان به او میاموخت و کم کم به ماندانا می فـهمانید، گاهی هم که دو بدو به گردش میرفـتند دزدیده پشـت گردن و یا بازو و دسـت ماندانا را میبوسـید و یا صورت اش را به گیسـوان خوشـرنگ و خوش بوی ماندانا می چسـپانید، تا یک روز بلاخره در پـشت گلبن سـرخ بزرگی ماندانا و مهیار بازوان شـان را به گردن هم انداخـته و لبهایشـان بی اختیار زمانی بهم چسـپید...

چند روز بعـد که هـیرتا از گردش اسـپ سواری صبحانه خود به خانه آمد در حالی که لباس اش را عوض میکرد از ماندانا پرسـید:

ــ ماندانای عزیزمن ، بگو ببینم از مهیار راضی هسـتی ؟ ماندانا پاسـخ داد: آری راضی هـسـتم او خیلی چیز ها بمن آموخـته اسـت، اکنون میتوانم از نهرهای بزرگ سـوار بپرم در گوی بازی هم پیشـرفت کرده ام ولی هـنوز کار دارد چوگان باز قابلی بشـوم. هـیرنا پرسـید: گمان میکنی تا چند ماه دیگر خوب یاد بگیری؟

ــ نمیدانم ... خود او میگوید با اسـتعـدادی که از خود نشـان میدهم چهار ماه دیگر چوگان باز خوبی خواهم شـد و تمام هـنر های آنرا به خوبی خواهم آموخـت و لی مهیار شـتاب ندارد و میگوید با آهـسـتگی باید پیش رفـت.

هـیرتا گفـت: را سـت میگوید، بهـتر اسـت همه چیز را به آهـسـتگی یاد بگیری... سـپس اندکی خاموش شـده ولی ناگهان پرسـید: خوب ماندانای عزیز من! حالا راسـت بگو او را چقـدر دوسـت داری؟ آیا مهیار را بیشـتر از من دوسـت داری؟

قـلب ماندانا ناگهان فـروریخـت و لی خودش را گم نکرده وگفـت:

هـیرتا، هـیرتا! تو شـوهـر من و آقای من هـستی او فقط سـوار کار خوبی اسـت...

هـیرتا به ماندانا نزدیک شـده دسـتهایش را در دسـت گرفـته نوازش کردو بوسـید: ماندانا من به تو اجـازه میـدهم که با او خوش باشی گردش بروی بازی کنی .. من یقـین دارم که هـیچوقـت به خودت اجازه نخواهی داد که کاری برخلاف شـرافـت من انجام بدهی...

از این روز ماندانا آزادی بیشـتری داشـت که با مهیار خوش باشـد، باو بیشـتر بوسـه میداد از او بوسـه بیشـتری میگرفـت و هـر زمان که در چمن زار ها و علف های دور دسـت میرفـتند و با او در میان سـبزه ها بیشـتر می غلطید، ولی هـروقـت که دسـت مهیار گسـتاخ میشـد، ماندانا از دسـت او می گریخـت.

چه سـاعـت ها شـیرینی که با او میگذرانید اما نمی گذاشـت کاری که شـرافـت هیرتا را لکه دار سـازد وقوع یابد. مهیار سـخت دیوانه عـشـق ماندانا شـده بودو تشـنه و بی تاب وصال او بود تا یک روز بلاخره به ماندانا گفـت:

ــ ماندانای شـیرین من! بگو بدانم کی از آن من خواهی شـد، چرا دلدارت را اینقـدر اذیت میکنی؟ مگر تو مرا دوسـت نداری ؟ ماندانا جواب داد:

ــ چرا، چرا مهیار من ترا بیحد دوسـت دارم ولی تو نمیدانی چه اشـکال بزرگی درکار من اسـت بدبخـتانه من حالا نمی توانم خودم را بتو بدهم، اما قلبم مال توسـت، روحم مال توسـت، همه احسـاسـاتم مال توسـت. مهیار ناله ای کشـید و پرسـید:

ــ پس کی؟ ماندانای من ماندانای عزیزمن تو نگذار که من اینقـدر بسـوزم، میدانی دو نفـر که اینقـدر و به اندازه ای که ما هـمدیگر را دوسـت میداریم، دوسـت میدارند هـیچ اشـکالی نمیتواند وجود داشـته باشـد حتی اگر کوهـهای اشـکال باشـد باید هـمه آب بشـوند...

ــ تو راسـت میگویی، من میتوانم اشـکالات را رفع کنم ولی می ترسـم به قیمت بزرگی تمام شـود. مهیار صورت اش را به سـینه او فـشـار داده و گفـت بهـر قـیمت که باشـد ماندانا، بهـر قـیمت میخواهـد تمام شــود من حاضرم جانـم را نـثـار تـو کنم که از آن من بشـوی.

سـپس ماندانا یک زمان خاموش شـد، دیدگانش را بربسـت و آرام مثل آنکه در خواب حرف میزند گفـت: باشـد مهیار، باشـد هفـته دیگر هر روز که هیرتا به سـرکشی رفـت من مال تو.

دورازه روز بعـد هیرتا با همراهانش بسرکشی رفـت، آنروز مهیار و ماندانا هردو بسـیار شـاد بودند پیش از ظهر بعـد از چوگان بازی سـواره تاخـتند و دریک سـبزه زاری کمرکش کوه از اسـپ پیاده شـدند و جای آرام و زیبایی روی علف های نرم و سـبز نشـسـتند. ماندانا با چشـم های پراز نوازش و مهیار با دیدگان پر از آتش خیره بهم نگریسـتند چه شـعـر و زیبایی در برق دیدگان آنها پنهان بود، سـخن نمی گفـتند ولی بوسـه ها و نوازش ها بهـترین واژه بیان کننده احسـاسـات آنها بود، زمانی همانجا روی سـبزه ها غلطیدند...!

آنروز ها و روز های دیگر به آنها بی اندازه خوش گذشـت چه سـاعـت های شـیرین که بر آنها میگذشـت، چقـدر شـیرین و لذیذ اسـت دوسـت داشـتن. ماندانا به مهیار گفـته بود هـنگامیکه باهم نهار یا شـام خوردند در نگاهها و حرکات خود دقـت کند و کاری نکند که کوچکتری شـکی دردل هیرتا پیداشـود.

ولی دلدادگان هـرچه بیشـتر دقـت کنند، چشـمهای بیگانگان چیزی را که باید ببیند می بیند، و شـوهـرانی که زنان شـان را می پایند، بهتر از هرکس، اولین کسی هـسـتند که به بیوفایی زنانشـان پی می برند.

هـیرتا تا چند روز بعـد ازاینکه از سـرکشی املاکش برگشـت فـهمیده بود که ماندانا برخلاف پیمان، عهدش را شـکسـته اسـت. بروی او نیاورد و هـمین یکی دو روز بایسـتی انتقامش را بگیرد.

امشـب که ماندانا سـر میز شـام رفـت جای مهیار خالی بود، بعـد از ظهر با هم اسـپ سواری کرده و گوشـه و بخی در آغوش او لذت را چشـیده بود ولی بعـد از اینکه از اسـپ سـواری برگشـتند و مهیار اسـپ ها را باخود برد تا کنون او را ندیده، به گمانـش که گوشـهء رفـته اسـت، چون ماندانا به جای خالی مهیار مینگریسـت و نگران شـده بود هـیرتا گفـت: تشـویش نداشـته باش عزیزم من اورا به همین ده نزدیک فرسـتاده ام تا کره اسـپ سـفیدی را که به من هـدیه شـده بیاورد، گمان میکنم فردا بعـد از ظهر نزدما باشـد.

ماندانا به غذا خوردن مشـغول شـد بیادش آمد زمانی که درمیان سـبزه ها و زمانی در آغـوش مهیار خفـته بود. برای آنکه لذت خودرا پنهان کند شـرابش را تا ته نوشـید هـیرتا دوباره در گیلاس او شـراب ریخـت خدمتگاران خوراک آوردند و جلو هـیرتا و بانو ماندانا گذاشـتند، جام شـراب به ماندانا اشـتها داده بود و با لذتی فراوان بشـقابش را تمام کرد، یکی دو دقیقه بعـد سـیبش را پوسـت کنده و میخورد، هـیرتا پرسـید:

ــ مانـدانـا از خـوراکی کـه خوردی خیلی خوشـت آمـــــــــــد؟

ماندانا جواب داد: آری خیلی خـوشـم آمــــد.

هـیـرتا پرسـید: میدانی این خوراک از چه درسـت شـــده بـــود؟

ماندانا گفـت: نمی دانم.

سـپس هـیرتا آرام گفـت: نوش جان ..... این جگر مهیار بود!... جگر او بود که خوردی!...

سـیب و کارد از دسـت ماندانا افـتاد، رنگش پرید، تمام اندامش سـرد شـد ناگهان فـریاد وحشـتناکی کشـید از جای برخاسـت مثل دیوانه یی جیغ میکشـید، دوید و خودش را از پنجره بباغ پرتاب کـــــــــــــرد!...

این است بهای عشق و خیانت ...


شنبه 15 مهر 1391برچسب:,

|
 

میخواهمت

 


در خاطری که تویـــی دیگران فراموشند

بگذار در گوشت بگویم

میـــخواهــمــــــــت

این خلاصه ی

تمام حرفای عاشقــــانه دنـــیاست


پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:,

|
 

سلام

salam eshqammmmmmm

man 2bare shuru kardam

omidvaram in dafe dg tanha namoonam inja !!!

 


پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:,

|
 

نیاز

 

 

گــــاهی نـــــیاز داری بــــه یــــه آغــــــوش بــــی منـــــت

کــه تــو رو فقـــط و فقـــط واســــه خـــودت بخـــــواد

کــه وقـــتی تــو اوج تـــــنهایی هســـــــــتی

بـــا چشـــــــماش بــــــهت بــــــگه

هـسـتم تــا تـه تـهش ! هــستی ؟


پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:,

|
 

دوستم بدار


ســـــاده دوســــتـم داشــــتـه بـــاش

خـــود را درگیـــــر

پــیچ وخــم زنــــدگی نــــکن

مــن تــــــو را هــــمــــین جـــــور ســـــــاده

دوســـــت مـــــی دارم


پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:,

|
 

ای کاش

 


بـــرای تـــــو

بـــرای چشــم هــایــت

بــرای مـــن

بـــــرای درد هــــایـــــم

بـــرای مــــا

بـــرای ایــن هــمه تنــــهایــی

ای کـــــاش خــدا کـاری کـــند


پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:,

|
 

؟؟؟

khodetam age jaye man boodi haminjoori mishodi mitra jan

cheqadr biyam inja matlab benevisamo montazer basham ta shoma zahmat bekeshio biyay bekhoni???

khaste shodam az bas umadam nega kardamo hich khabari nabood


شنبه 8 مهر 1391برچسب:,

|
 

ey babaaaaaaaaaaaaaa

hich malume kojaee????????????????ey khak tu sare fb konan!!!!!!!!!! in dge badbakhti shodehaaaaaaaaaaaa


پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:,

|
 

عشق

 

 

 

 

 


 

عشق یعنی: هر اس ام اس که می رسه امیدوار اون باشه

 

 

 

 

 

عشق یعنی: برای هر کسی که می خوای اس ام اس بزنی اشتباهی واسه اون بفرستی.

 

 

 


 

 

 

 

 

عشق یعنی: دنبال یه موضوع میگردی که به اون اس ام اس بدی. عشق یعنی:دایم موبایلتو

چک می کنی که نکنه از اون اس ام اس رسیده باشه .

 

 

 


 

 

 عشق یعنی: شب ایی که اس ام اس نمیاد اعصابت خورد میشه.

 

 

عشق یعنی: همش فکر می کنی موبایلت تو جیبت داره می لرزه اما نگاش که می کنی خبری

نیست.

 


یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,

|
 

آغوشت

 

وقتی مرا بغــــــــل میکنی


چنان جاذبه ی آغوشـــــت


به جاذبه زمین غلبـــــه میکند


که روحم به پــــرواز در می آید…


یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,

|
 

 

 

خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی
 
خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد

 خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری

 خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد 

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,

|
 

:-(((

nemidonam cheqadre dg bayad sabr konam ta eshqam biyado in matalebo bebine,bekhone o shayadam nazar bd !!!

vali hamchenan montazeram


یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:,

|
 

آهسته

 

آهستـــــــــه

فتــــح کرده ای

با چشمهایت

هرچـــه داشته ام را

حالا

تمام جهــــــان من

مستعمره ی توست


چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,

|
 

تنها تو را میخواهم

 


صــدایـت را مــی خـــواهم تــا مــوســیقی ســکوت لــحظه هــایــم بــاشــد

نــگاهــت را مـی خـواهم تــا روشــنی چشــمهای خســته ام بــاشـد

  وجــودت را مــی خــواهم تــا گــرمــای قــندیل آغـوشــم بـاشد

  خیالت را می خواهم تا خاطر لحظه های فراموشم باشد


دستها یت را می خواهم تا نوازشگر اشکهایم باشد

و تــنهـا خــنده هــایــت را مــی خــواهـم تـــا

مرحم کهنه ی زخمهای زندگی ام باشد


  
آری تـــنها تــــو را مـــی خـــواهــــم


چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,

|
 

بهانه

 

هــــــر لــــحظه بـــهانـــه تــــو را مـــیگــیــرم

هــر ثـــانـــیه بـــا نـــبودنـــت درگـــیرم

حــــتی تـــــو اگــــر بـــــه خـــــاطــرم تـــــب نـــــکنــــی

مــن یــکطــــرفـــه بــــرای تـــو مــــیمــــیرم


چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,

|
 

دوستت دارم

 


چشـــم های بســـته ی تـــورو ، بــا بــوســـه بــازش می کنـــم

قــلــب شــکســته ی تــورو ، خـودم نــوازش می کـنــم

نمی زارم تنگ غروب ، دلت بگیره از کسی

تــا وقــتی من کنــارتـم ، بـه هــر چــی می خــوای می رســـی

خودم بغل می گیرمت ، پر می شم از عطر تنت

کاشکی تو هم بفهمی که ، می میرم از نبودنت

خــودم بــه جــای تــو شـــب هــا ، بــهونـه هــات و می شـــمرم

جای تو گریه می کنم ، جای تو غصه می خورم

هرچی که دوست داری بگو ، حرف های قلبت رو بزن

دل خــــوشـــی هــــات مــــــال خـــودت ، درد دلـــــت بـــــرای من

من واسه ی داشتن تو، قید یه دنیا رو زدم

کاشکی ازم چیزی بخوای ، تا به تو دنیام و بدم

هــــر چـــی کـــه دوســــــــت داری بـگـــو ، حــرفای قلــــب و بــــزن

من واسه ی داشتن تو ، قید یه دنیا رو زدم

دوســــــــــــــــــــــــــــــــتـــدارم عشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق خـــــــــــــــــــــــــــــــودم


چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,

|
 

بگو که دوستم داری

نترس، نگرانی برای چه، خجالت دیگر چرا، خیالت راحت، پررو نمی شود، تو که اصلا کوچک نمی شوی، تازه آنقدر بزرگ می شوی که نگو، با خودت روراست باش، قلبت مال اوست، فکر و ذهنت هم همین طور، یک ساعت که نمی بینی اش دلت برایش تنگ می شود، آخر او آدم خوبی است.

 

مهربان، وفادار، اهل زندگی با گذشتی که مثال زدنی است. ولی زبانت نمی چرخد مثل این که گویی سربی به پایش بسته اند. وقتی می خواهی تمام احساست را یک جا جمع کنی و آن را مثل بمب محبت بر سرش بریزی، عرق سرد بر پیشانی ات می نشیند و دو دل می شوی که بگویی یا نه. تردید نکن. یک نفس عمیق بکش و هرچه غرور و ترس و خجالت است را دور بریز و بگو: «دوستت دارم


سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,

|
 

یک پنجره برای دیدن

 

يک پنجره براي ديدن

يک پنجره براي شنيــــــــــــــــــدن

يک پنجره که مثل حلقه ي چاهــــــــــــــــــــــــي

در انتهاي خود به قلب زمين مي رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و باز مي شود به سوي وسعت اين مهرباني مکرر آبي رنـــــــــــــــــــــــگ

يک پنجره که دست هاي کوچک تنهايــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي را

از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي کريــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

سرشار مي کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و مي شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

خورشيد را به غربت گل هاي شمعداني مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد

يک پنجره براي من کافيســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــ*

*ــــــ*


سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,

|
 

ارزش عشق

 

You can't make someone love you

All you can do

Is be someone who can be loved

The rest is up to the person to realize your worth

تو نمیتونی کسی رو مجبور کنی که تو رو دوست داشته باشه

تمام اون کاری که میتونی انجام بدی

اینه که تبدیل به آدمی بشی که لایق دوست داشتن هست

و عاقبت کسی پیدا خواهد شد که قدر تو رو بدونه


دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:,

|
 

شکستم

 


دیده ای شیشه های اتومبیل را وقتی ضربه ای می خورند و می شکنند ؟
 
 

شیشه خرد می شود ولی از هم نمی پاشد ؟ 

این روزها همان شیشه ام

خرد و تکه تکه

از هم نمی پاشم

ولی شکسته ام

حال و احوالم خوب نیست  به یه خواب طولانی مثل سفیدبرفی احتیاج دارم 


دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:,

|
 

یا تو زیباتر شدی ! ....
یا چشام بارونیه ! ..
این قفس بازه ولی....
قلب ِ من زندونیه..
ـ
من پشیمون میکنم جاده رو از رفتنت !
تو نباشی می پره عطرتم از پیرهنت...
ــ
میخـوام آروم شم!!
تـــــو نمی ذاری!
هر دو بی رحمن : عشق و بیزاری!
همه دنیامو زیرو رو کردم
تو رو شاید دیر آرزو کردم !
ــ
ـ
قدمای آخرو آهسته تر بردار !
واسه من کابوسه فکر ِ آخرین دیدار !
بغض ِ این آهنگ مارو تا کجاها بُرد!
شایدم تقدیرمو امشب به رحم آوُرد !
ـ
به تلافی ِ اونهمه تلخیم !
گله هاتم طعم ِ عسل شد!
غم معصومانه ی چشمات..
به تبسم ِ تازه بدل شد!
میشه با من هزار و یکسال..
به بهانه ی قصه بمونی!؟
همه مرثیه های سکوتم ..
به بهار ِتو باغ غزل شد......

نفس کشیدن ، دل سپردن ، مثل دریا ..... ماه من!!
از تو خوندن .. با تو موندن.. مقصد من.. راه من
همینه رویام.. آرزوهام.. سرگذشت آه من
نرفته برگرد که با تو شاید.. خدا گذشت از گناهِ من!
.
تو مثل بارون .. غمو آسون .. می بری از یاد من
با تو خوبن.. بی غروبن... خاطرات ِ شاد من
زارو خسته.. دلـشکسته .. بینوا فرهاد من!
مرغ ِآمـیـن! .. کی به شیرین .. می رسه فریاد من یا تو زیباتر شدی ! ....
یا چشام بارونیه ! ..
این قفس بازه ولی....
قلب ِ من زندونیه..
ـ
من پشیمون میکنم جاده رو از رفتنت !
تو نباشی می پره عطرتم از پیرهنت...
ــ
میخـوام آروم شم!!
تـــــو نمی ذاری!
هر دو بی رحمن : عشق و بیزاری!
همه دنیامو زیرو رو کردم
تو رو شاید دیر آرزو کردم !
ــ
ـ
قدمای آخرو آهسته تر بردار !
واسه من کابوسه فکر ِ آخرین دیدار !
بغض ِ این آهنگ مارو تا کجاها بُرد!
شایدم تقدیرمو امشب به رحم آوُرد !
ـ
به تلافی ِ اونهمه تلخیم !
گله هاتم طعم ِ عسل شد!
غم معصومانه ی چشمات..
به تبسم ِ تازه بدل شد!
میشه با من هزار و یکسال..
به بهانه ی قصه بمونی!؟
همه مرثیه های سکوتم ..
به بهار ِتو باغ غزل شد......

نفس کشیدن ، دل سپردن ، مثل دریا ..... ماه من!!
از تو خوندن .. با تو موندن.. مقصد من.. راه من
همینه رویام.. آرزوهام.. سرگذشت آه من
نرفته برگرد که با تو شاید.. خدا گذشت از گناهِ من!
.
تو مثل بارون .. غمو آسون .. می بری از یاد من
با تو خوبن.. بی غروبن... خاطرات ِ شاد من
زارو خسته.. دلـشکسته .. بینوا فرهاد من!
مرغ ِآمـیـن! .. کی به شیرین .. می رسه فریاد من


سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,

|
 

واسه محسنم

واسه ببخشيد

واسه ببخش

واسه بگذر

واسه خدا بگذر

واسه من نه

خاطرم از خاطرت رفته

ميتراي خيالت فرو ريخته

شرمنده

باورت نميشه خودم دارم ديوونه ميشم

به همه چي الان حق داري شك كني جز من جز عشقم

ولي محسن جان من نفهميدم چرا اينقدر مجبور شدم دروغ بگم

ولي بايد ببخشي منو

چون حق نداري تنهام بذاري

من بي تو داغون ميشم


سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,

|
 

نهایت عشق

 


گاه تو ، ساعتهاست که خیره شده ام به چشمان تو

حرفی ندارم جز اینکه با نگاهم ابراز کنم عشقم را به تو

تویی که برایم به معنای بهترینی ، تویی که از همه کس برایم عزیزترینی

قلب پاک تو را ، این دستان مهربان تو را که دارم 

از همه چیز و همه کس بی نیازم

همه آمدند و رفتند ، تو آمدی و برای همیشه در دلم نشستی 

عهد عشق را با رمز وفاداری در قلبم بستی

میدانم که قدرم را میدانی ، هیچگاه پا بر روی دلم نمیگذاری

وقتی در کنارت هستم ، سکوتت نیز برایم زیباست

بودنت در زندگی ام بهترین هدیه از سوی خداست

نگاه تو ، دل زده ام به دریای چشمانت

بیشتر نگاهت میکنم تا پی ببرم به راز آن قلب مهربانت

در میان میگیرم تو را ، یا تو را میخواهم از خدا ، یا تو را

در میان اینهمه خاطره هایم ، با تو زیباترین روزها را داشته ام

در میان این روزها ، در کنار تو بهترین لحظه ها را داشته ام

او که از عشق چیزی نمیداند ، چه میداند من چه میگویم 

تو که عشق من هستی میفهمی که من از چه احساسی میگویم 

من که عاشقت هستم میدانم که تو بهترین عشق روی زمینی

خیالت راحت ، تا ابد خودم و خودت ، هر چه سهم من باشد نیز برای خودت

سهم من از بودنت ، عشقیست که مرا با خودش  

به جایی برده که خط پایان عاشقیست

جایی که به نهایت عشق رسیده ام

جایی که با تمام وجود احساس میکنم به تو رسیده ام


یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,

|
 


به وبلاگ من خوش آمدید

نازترین عکسهای ایرانی

 

 

میترای محسن و محسن میترا

 

آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390

 

ey vaye man
salam
مرا ببوس
یه کم حرف
tavallod
tavallod
بهای عشق و خیانت
میخواهمت
سلام
ای کاش
دوستم بدار
نیاز
؟؟؟
ey babaaaaaaaaaaaaaa
عشق
آغوشت
:-(((
آهسته
دوستت دارم
بهانه
تنها تو را میخواهم
بگو که دوستم داری
یک پنجره برای دیدن
ارزش عشق
شکستم
واسه محسنم
منتظر
نهایت عشق
تقدیم به میترای خودم
وجود تو
عشق
فقط تو
تو فقط بیا
رفتن
آخ قربونش برماااا مرد کوچولو
بطور کمال
به قیمت ...مفت
بهترینو دارم...محسنم
خدانگهدار
قهر
بچه مون این شکلی شه دوس داری؟
چشم ها
تقدیم به عشق پاکم
نیمه ی شب

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان  هم نفس و آدرس asheqanehayerangi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد
.





دانلود فیلم آهنگ عکس و نرم افزار+یوزر پسورد جدید نود ۳۲
كشتي كج و فوتبال
ونوس
روستاي آبخورگ
دلتنگی هایم برای تو
برید جالبه
عاشق لیلی تبریزی
شعر،داستان،آیا می دانید؟
ردیاب خودرو

 

آريانا
بزرگترین وبروزترین وبسایت عاشقانه
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 12
بازدید کل : 42859
تعداد مطالب : 209
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


dir="ltr" width="170">

<-PollName->

<-PollItems->

th="16">

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 12
بازدید کل : 42859
تعداد مطالب : 209
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1

http://www.20st.ir/probuy.php?wid=34148&id3=35976

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


http://www.mobiledaran.ir/probuy.php?wid=34148&id3=15505
http://www.20st.ir/probuy.php?wid=34148&id3=35976
http://www.mobiledaran.ir/probuy.php?wid=34148&id3=15625 --->
http://www.20te20.ir/probuy.php?wid=34148&id3=56245 تبلیغات پیامکیفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زيبا ساز ، نایت اسکین
http://www.20te20.ir/probuy.php?wid=34148&id3=41688